به نام خالق عشق
اشکان رضوانی هستم . راستش داستان راه اندازی این وب سایت خیلی طولانیه بعدا تو پست های بعدی همه ماجرا رو واستون میذارم این وب سایت مربوط به ماجرای زندگی و آشنایی من و آیدا (عشق ابدیم) و مطالب عاشقانه هست خواستم این وب سایت رو راه اندازی کنم تا شاید یکم تونستم آیدا رو خوشحال کنم . الان آیدا نمی دونه که دارم یک سایت واسه خودمون می سازم چند روزه که آیدا هی بهم میگه اشکان چه فکری تو سرته منم هی میگم صبر کن بعدا خودت می فهمی
آخه خیلی دوسش دارم . هی دلم می خواد کاری کنم که خوشحال شه دوست دارم کاری کنم که هیچکی واسه عشقش این کارو مکرده باشه همیشه تو فکر اینم آیدا بخنده خوشحال شه
آیدای من مثل هیچکی نیست . همیشه بهش میگم :<آیدا تو فرشته منی ، تو مثل هیچ آدمی نیستی . آدم اشتباه میکنه ، آدم یه عیبی داره اما تو هیچ عیبی نداری و این یک حقیقته>
همیشه به بودنش افتخار می کنم .
آیدای خوب من
اینو بدون که خیلی دوست دارم امیدوارم هر وقت که این وب سایت رو دیدی حداقل کمی خوشحال شی
اینم بدون که تا ابد مال همیم
#ابد_و_یک_روز
امروز جمعه ، 13 دی 1398 ، ساعت 15: دقیقه
می خوام این وب سایتو که بعد از یک هفته تقریبا تمومش کردم ، به آیدا نشون بدم .
الکی به آیدا گفتم لپ تاپشو بیاره آدرس این سایت رو شرچ کنه و از پستاش کپی بگیره واسم بفرسته . اما نمی دونست مال خودمونه .
چند روزه آیدا فشار آورده که بهش بگم . اما کارم تموم نمی شد .
کار مهمی نکردم ، فقط خواستم یه ذره عشقم رو خوشحال کنم .
خیلی دوسش دارمممم .
یه لحظه خندیدنش، خوشحالشو به تموم دنیا عوض نمی کنم .
عشقم امیدوارم بتونم خوشحالت کنم.
#ابد_و_یک_روز❤️
.
قـصه ی بی پايان من و تُ
پاكـ ترين عـشق مقدس جهان را ساخته
آغاز دوست داشتن ما سپيده دم دگريست
تابان تر از سپيده دمی
كـه در روياهايمان می پنداشتيم
عشق ميان من و تـُ
ريشه كرده در وجودمان
همچون خونِ در رگهايمان
كه زيباترين بهانه برای زندگانيست تا به اَبـد
ما را از هم هرگز گريز نييست
❤️A
اواخر شهریور 95 بود .
روزی با اعصابی داغون رفتم مغازه خودمون که نوشت افزار بود .
خیلی کار داشتم ، خیلی مشغول بودم .
یه دختری با مامانش اومد مغازه که موهاش کوتاه بود . دخترو که دیدم ، یه لحظه نگاش کردم سرمو برگردوندم .
منم تا حالا اصلا به هیچ دختری نه نگاه کرده بودم نه با دختری دوست بودم نه حرف زده بودم . اصلا هیچی . چون این کارا تو ذاتم نبود .
دوباره به دختره نگاه کردم به آرومی با مامانش حرف میزد و می خندید . منم یه لحظه عاشق خندش شدم .
بعد که اونا رفتند ، یه جوری شدم . احساس کردم که واسه اولین بار عاشق میشم .
اما هی به خودم میگفتم نه این جور نیست . من که تا حالا عاشق هیچکی نشدم و نمیشم .
لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید
دوستت دارم بیشتر از عشق آدم و هوا❣️
بیشتر از علاقه خسرو شیرین❣️
بیشتر از محبت لیلی و مجنون❣️
بیشتر از برگ های درخت های جهان❣️
بیشتر از نور روشن خورشید❣️
بیشتر از مهربانی یک مادر❣️
بیشتر از نفس های ناکشیده ام❣️
بیشتر از بی نهایت ❣️
#دوستت_دارم_عشقم